پایگاه اطلاع رسانی نوش آنلاین: هرچه طی دهههای پس از مشروطه گذشته، اول خنجری شده و در شکم شعر فرو رفته و بعد شعر به جامعهزده است. [عجیب نیست که داشآکل و قیصر، هنوز زندهترین تلمیحات مدرن شعر امروزند!] جلسات شعر نیز بارها دستخوش تغییر و تحولات و انسدادهای فرهنگی و ضد فرهنگی شده، در فرازها، پربار و در نشیبها تا تعطیلی پیش رفتهاند. اینچنین شده که شعر دهه بهدهه از صلابتش کاسته شده و تا اینجا رسیده است. کافهها در دهه چهل تا اوایل دههپنجاه نقش بسزایی در تغییر ذائقه شعر داشته و شعر نیمایی در کافهنشینیهای آن دوران جایگاه خودش را بهدست آورده، جایگاهی که اکنون کمتر اثری از آن در پسند مخاطبان این روزهای شعر، دیده میشود.
در دهه چهل کافهنشینی به اوج خود رسید
کافه نادری و کافه فیروز و کافههای بسیار دیگری از قدیم میزبان جمع نویسندگان و شاعران بودهاند. جلال آل احمد در کافه نادری جلسات هفتگی برگزار میکرد و بزرگانی چون سپانلو و نصرت رحمانی در جلسهاش حضور یافته و همراهیاش میکردند. جلسات کافهای دهه چهل بیش از آنکه صرفاً جلسه شعرخوانی و داستان باشد جلسات روشنفکری بود و دغدغههای آن زمان را در دل داشت. جلساتی که نقش رسانهای دهه حاضر را که هر شاعری در منزلش مینشیند و لمیده روی مبل راحتی مطلب یا توصیهای مینویسد، ایفا میکردهاند.
به همین خاطر سردبیران روزنامهها و مجلات و منتقدان همه در جلسات کافه نادری و کافه فیروز و جلسات جلال – که در آن دهه مطرحترین و محبوبترین نویسنده عصر خود بود – شرکت میکردند. سردبیر فردوسی و اهالی نشریات تخصصی، سهشنبه ظهرها در کافه فیروز جمع میشدند و نقاشان و روزنامهنگاران و دیگر هنرمندان و حتی سینماگران نیز در جلسات کافهای نویسندگان و روشنفکران حاضر میشدند.
به روایت ناصر شاهینپور در ضد خاطرات به نگارش درآمدهاش در مجموعه «دریچهای رو به دیروز»، دیگر اسامیای که از شاعران شرکتکننده در جلسات کافه نادری و پس از آن کافه فیروز در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه باقی مانده است عبارت است از: صالح وحدت، هوشنگ طاهری، هوشنگ بادیه نشین، غلامحسین سالمی، ابوالقاسم ایرانی، کاظم سادات اشکوری، حمید مصدق، کیومرث منشیزاده، علی رضا شهلاپور، شکیبا لنگرودی، اسماعیل شاهرودی، منوچهر آتشی، محمد سپانلو، م. آزاد، فرخ تمیمی، محمد زهری، فریدون مشیری و…
طبق خاطرات به نگارش درآمده مهدی اخوان لنگرودی در کتاب «کافه نادری تا کافه فیروز» و دیگر نوشتههای به جامانده از شاعران آن دوران، حضور طیف گستردهای از روشنفکران و شاعران در کافههای زمانه دیده میشود و این دلیل محکمیاست در تأثیر آن جلسات بر تاریخ معاصر؛ جلساتی با حضور طیفهای فکری گونهگون: از جلال آل احمد تا خسرو گلسرخی، از نصرت رحمانی تا احمد شاملو. در نتیجه جلسه پاتوق هنرمندان و روشنفکران جامعه بوده و این همدلی باعث میشده نویسندگان و شعرا نیز در جامعه جایگاه ویژهای پیدا کنند. [نه چون اکنون که صرفاً سینماگران و سوپراستارها نامشان بین مردم بچرخند و دیده شوند و نویسندگان و شاعران دهه معاصر ما به فکر دیدهشدن دنبال برندسازی و تبلیغات عجیب و غریب بروند تا در دل جامعه اندکجایی برایشان گشوده شود.]
جلسات شعر در دو سه دهه اخیر
و اما جلسات هفتگی شعر، در حال حاضر به جلساتی که در فرهنگسراها برگزار میشوند و جلسات کافهای تفکیک میشوند. جلسات فرهنگسراها بنا به اندک هزینهای که فرهنگسرا برای جلسات به برگزارکنندگان آن پرداخت میکند [و مذاکرات و ارتباطات برای گرفتن این اندکمجال] برای شعرخوانی و شعر شنیدن توسط عدهای از استادان و منتقدان خاص گرفته و برگزار میشوند و در پیاش هم، جشنوارهها و اردوهای فرهنگی و بزرگداشتها و رونماییها.
هر چه مسئول و متولی جلسه و فرهنگسرایی قویتر باشد جشنوارههای پر طمطراق و بزرگتری برگزار میشود و شعری که در دهههای اخیر کمترین مخاطب را در دل جامعه دارد، مایه اندک امید دیده شدن برای یک شاعر.
از لحاظ فضا، فرهنگسراها از فضای مناسبتری برای شعرخوانی برخوردارند. اغلب به تعداد کافی صندلی دارند و از لحاظ نور و تریبون و سیستم صوتی و سختافزاری و نرمافزاری مجهز هستند. در پایان هم گلوی خشک شده منتقدان را به یک لیوان چای در لیوانهای یکبار مصرف دعوت میکنند. [برخی فرهنگسراها در لیوانهای یک بار مصرف کاغذی و برخی در لیوانهای یکبارمصرف طلقی سرطانزا که البته رایگان است!]
فرهنگسراها نقدهای جدی و بررسی مباحث جدیتری برای شعر و همچنین جشنوارههای ادبی برگزار میکنند و طیفی گستردهتر را برای خوانش شعر و شنیدن شعر جذب میکنند.
هرچند گاه شاعرانی با ممیزیهایی مواجه میشوند و گاه یک شعر با مضمون خاص ممکن است جلسهدار را به دردسر بیندازد و چه بسا به تعطیل شدن جلسه بینجامد. نهایتاً ممکن است جلسهداری که با ارتباطات برونمتنی و پیشینه محکمش در گرفتن فرهنگسرا و برگزاری جلسات سالها فعال بوده است، وارد این دست چالشها شود و جلساتش را از دست بدهد.
به همین خاطر بودهاند افرادی از برگزارکنندگان این جلسات که به کافهها کوچیدهاند.عکس آن نیز اتفاق افتاده است و شاعران و منتقدانی از برگزاری جلسات کافهای شروع کردهاند تا به جلسات فرهنگسراها و خانههای شعر برسند مانند علیرضا راهب. راهب تریبون گرفتن برای انجمن ادبیاش «ونداد» را از جلسات کافهای آغاز کرد. انجمن ادبی او در کافه سرو و در بسیاری از کافهها در شهرهای دیگر برگزار شده و در حال حاضر، جلسات او به خانه شعر سازمان فرهنگی هنری و در جوار کتابخانه ملی انتقال یافته است.
رضوان ابوترابی اما همچنان به برگزاری و حضور در جلسات کافهای بیشتر تمایل نشان میدهد. در محدوده یوسفآباد تهران و جلسات کافه بیژه که توسط مدیر نشر الف برگزار میشد، تا هفت تیر و کافه الف با مدیریت شخص دیگری و با انجمن الفیها پیش رفته است.
در سالی که گذشت علیرضا راهب، فرامرز راد، محسن انشایی و کمال حسینیان از برجستهترین برگزارکنندگان و متولیان جلسات کافهای بودند. محسن انشایی جلسات شعر کافه سیزده را در سیزده مرداد نود و شش افتتاح کرد. شاعرانی چون امید صباغ نو ، وی را همراهی کردند و تاکنون شاعران مطرح بسیاری در جلسهاش شرکت کردهاند.
هدفگذاری جلسات کافهای
یکی از اهداف برگزاری جلسات کافهای در دهه چهل مقابله شعر نیمایی با شعر کلاسیک بود. در نتیجه میتوان گفت جلسات کافهای آن زمان به تغییر روند و سرنوشت شعر در ایران منجر شده است. در دههای که بشدت ستیز با شعر نیمایی حاکم بود، نیماییسرایان در جلسات به زور تریبون میگرفتند تا یک قطعه شعر بخوانند و گاه با سر و صدای کلاسیک سرایان نمیتوانستهاند شعرخوانیشان را به پایان برسانند و مورد هجمه قرار میگرفتند. در نتیجه تغییر سبک شعر یک مبارزه اساسی به حساب میآمد و بینهایت چالش برانگیز بود.
و اما در حال حاضر هدف برگزارکننده جلسات کافهای از برگزار کردن جلسه شعر در کافه چیست؟ برخی احتمالاً فرهنگسرا گیرشان نیامده و برخی سعی میکنند خود را شاعر مستقل و مبرا از هر مافیایی معرفی کنند.
شعر مضطربی که از مشروطه به این ور، روی صندلیها کز کرده و پاهایش را مضطرب تکان داده و ضربات چکش بسیاری را روی تنش حس کرده، حالا سرگردان و مبهوت مانده که در جلسات کافهای دو سه دهه اخیر چه هدفی را باید دنبال کند و به کجا میخواهد برسد؟ اصلاً چه هدفگذاریهایی برای آن تبیین شده است؟
دهههای هشتاد و نودی که بیشمار شاعر در دل خود دارند [و هر ساله هم به تعداد شعرا جمعیت کثیری اضافه میشود] چه دارند که به شعر اضافه کنند یا اندک تأثیری در بهبود سرنوشت شعر داشته باشند؟
جمعیت شاعر جوانی که اغلب، شعر کلاسیک را نخوانده و نفهمیدهاند و با سادهنویسی-شاعرانهنویسی، خود را شاعر شعر آزاد و سپید میدانند و از تاریخچه و ساختار شعر مدرن دنیا و تأثیر آن بر شعر ایران چندان نمیدانند، جامعه مصرفکنندهای هستند که در کافهها دنبال وقت پر کردن و دیده شدن توسط چند نفری همپایه و هممایه خود میگردند و احتمالاً بزرگترین دغدغهشان-در شبکههای اجتماعی- پوستری شدن و عکس انتخابکردن برای پوستر جلسه بعدی است. برندسازی بدلی هم، ماحصل همین روند است.
البته بودهاند بزرگانی که به جلسات کافهای دو دهه اخیر رونق بخشیدهاند و کوشیدهاند به جلسات دلسوزانه بار علمی و ادبی تزریق کنند.
محسن انشایی در روز افتتاحیه جلسات کافهایاش در مرداد نود و شش، هدفگذاریهایش را از برگزاری جلسات کافهای اینچنین تشریح کرد: مزیتی که جلسات کافهای و غیردولتی نسبت به جلسات فرهنگسرایی دارند، این است که شاعران برای شعرخوانی آزادی عمل بیشتری خواهند داشت اما این به معنی عبور از خط قرمزها و از بین بردن حریمها نیست و اظهار امیدواری کرد که بتواند سطح علمی و ادبی شاعران جوانتر را ارتقا دهد؛ در نهایت گفت که حضور برای عموم در شرکت در این جلسات آزاد و رایگان است. [البته در رابطه با رایگان بودن جلسه شبهه وجود دارد، چرا که هزینه یک فنجان چای در کافه از هزینه پنج عدد نان شب برای پنج شاعر بیشتر است!]
پس از آنها بسیاری دیگر که نام کوچکتری دارند، در کافهها جلسات شعرخوانی برگزار کردهاند که البته به چند جلسه نرسیده تعطیل شدهاند. در باب هدفگذاری جلسات کافهای میتوان گفت عموماً همانقدر که این جلسات با هدفگذاری و طرح و ایده برگزار نمیشوند، همانقدر هم بیهدف و طرح و ایده خاص پیش رفته و به پایان خود میرسند. هرچند داشتهایم جلسات کافهای را که تا حد برگزاری جشنواره پیش رفتهاند اما تعدادشان بیشتر از انگشتان اول و دوم نبوده است! چرا که به علت نداشتن بودجه توان دادن هدیه یا حتی خریدن لوح را برای برگزیدگان جشنواره ندارند همچنان که فضای مناسب برای برگزاری اختتامیه جشنواره را.چرا جلسات کافهای زودتر از رونق میافتند؟
از جلسات کافهای و آنهمه بار ادبی و فرهنگی و هنری، تنها دود کردن سیگارش در اذهان مانده است و چند عکس قدیمی روی دیوارهای کافه؛ البته متولیان برخی کافهها پس از برگزاری چند جلسه شعر یک انجمن کافهای، عکسهای شاعران معاصر را [که اغلب بینام و با قلمی ناپختهاند] روی دیوارها زده و گاه عکس یک نوآمده با مخاطبانی در محدوده چهل یا پنجاه نفر، جای عکس شاعران قدیمی روی دیوار کافهها رفته است.
چگونه میشود که در دنیای مدرن و پس از دهههای تکامل ادبیات مدرن در جهان، ما در جلسات کافهایمان هر هفته مطلب جدیدی برای بحث و رویکردی تازه نداشته باشیم! اصلاً ما چقدر ادبیات مدرن را درک کردهایم و فهمیدهایم؟
وقتی در جلسهای شعر ترجمه از فلان شاعر غربی خوانده میشود، به علت ترجمه بودن، از شعر فقط یک روایت ساده بدون آهنگ درونی و موسیقی بیرونی مانده است. مترجمان کافهای نوآمده[که پای ثابت اغلب این جلساتاند] آنقدر شاعر نیستند که چون شاملو شعر را از زبانی به زبان دیگر بسرایند و رسم امانتداری شاعرش را بحق رعایت کنند. در نتیجه اگر مترجمی جوان عنایت کند و چند شعر هم از فلان شاعر غربی بخواند، شاعر جوان چیزی از شعر مدرن دستگیرش نمیشود؛ چرا که فضاسازی و بازیهای زبانی و آن همه مترادف ردیف کردن در زبان مبدأ، در نسخه ترجمه از بین رفته است.
اینچنین است که شاعران جوان از دهه هشتاد فقط سادهنویسی و بعضاً شاعرانهنویسی را از شعر مدرن گرفته و بقیه فاکتورها را از قلم انداختهاند. شعر مدرنی که با ادبیات ترجمه وارد شعر ما شده و زحمات بسیار کشیده شده تا در ساختار شعر ما جایگاه پیدا کند، نهایتاً با سهلانگاری مواجه شده است.
زمانیکه هر شخصی گمان میبَرد میتواند کافهای بگیرد و چند نفری را دور خودش جمع کند و دورهمیهای تفننی چند نفر را که دنبال دوست و سرگرمی و پر کردن وقت میگردند، جلسه شعرخوانی بنامد [و در نهایت برایش پوستری هم طراحی کند و به حوزه تبلیغات و شوآف بکشاندش!] دیگر انتظار نتیجه گرفتن از این نشستها، انتظاری کماحتمال از ثمردهیست.
از مجری تا شرکتکنندگان در جلسه، اغلب دانش بحث کردن ندارند. جلسات آنقدر پراکنده و متراکم شدهاند که بسیاری از جلسات از داشتن شاعر یا منتقد عالمی که بتواند دانش خود را به جلسه تزریق کند محروماند ومتأسفانه اغلب شاعران جوان هم احساس نیاز به خواندن و یادگیری نمیکنند.
باید به زور دستشان کتاب اشعار شاعران بزرگ دنیا و حتی شاعران خوب چند دهه اخیر مانند حافظ موسوی، غلامرضا بروسان، فاضل نظری، مهدی اشرفی، گروس عبدالملکیان، مهدی فرجی، سید مهدی موسوی، محمد رضا حاجرستم بیگلو، محمدسعید میرزایی، حسین جنتی، محمد علی بهمنی و محمد سلمانی داد و تعهد کتبی گرفت تا کارل سندبرگ و مایاکوفسکی و بوکفسکی و ریتسوس بخوانند، شیمبورسکا و آخماتوآ و شعر مدرن را بیشتر درک کنند و بعد به فکر چاپ کتابهای مکررشان بیفتند؛ شاعران جوانی که مجموعه اشعار شاعران پیشرو مانند« من گرگ خیالبافی هستم » و «حدود » از الیاس علوی،«یک بسته سیگار در تبعید» و «مرثیه برای درختی که به پهلو افتادهست» از غلامرضا بروسان،« رنگ های رفته دنیا» از گروس عبدالملکیان، «اتاق پرو و افراد مهدی اشرفی» و «کبریت خیس »عباس صفاری و… را برای شناخت فضاهای شعر مدرن و درک شعر مدرن نخواندهاند و حتی زحمت خوانش مجموعه اشعار خوب عصر خود و تحلیل آنها را به خود نمیدهند. [هرچند دیده شده شاعران جوانی هم پس از خواندن شعر شاعرانی چون شیمبورسکا، جای درک شعر و گذراندن جهان خود از جهان شاعر و به تکامل رسیدن و بیرون آمدن با شعر خود، خودشان را به کوشش وانداشته و همان سطرها را عیناً برداشته و زحمت به تکامل رسیدن را به خودشان ندادهاند!]
چرا جلسات کافهای
مورد استقبال کمتری قرار میگیرند؟
جلسات کافهای نسبت به جلسات فرهنگسراها و خانههای شعر مورد استقبال کمتری قرار میگیرند. در این جلسات عموماً تعداد افرادی شرکت میکنند که اهل کافه رفتن هستند و به نوعی با جماعت کافهبرو دمخورند. اغلب دور هم مینشینند و پاکتهای سیگارشان را به هم تعارف میکنند و اشعار دود گرفته از دهانشان خارج میشود و در کافه میچرخد و بالا میرود، هرچند از سقف کوتاه کافه بالاتر نمیرود.
حداقل هزینه شعرخوانی در جلسات کافهای
در دهه چهل، کافه نادری به این خاطر پاتوق شاعران و روشنفکران بود که هزینه چایاش کم و کمتر تجملاتی بود،هرچند پس از کافه نادری روشنفکران به کافه رشت که در مرکز شهر تهران آن زمان بوده نقل مکان کردند؛ البته این احتمالاً به خاطر اجازه روابط آزاد به مشتریان کافه و آزادی «یار مرا»ی این کافه هم بود. [به روایت دوستانش، سهراب سپهری یکبار با همان سیب سرخش به کافه رشت رفته و در حالی که ابتذال ریشههایش را در کافه رشت میدوانیده و طیف گستردهای از جوانان را بهخاطر فضای آزادش جذب میکرده است، سپهری با همان سیب سرخ در دست، به سیب ابدی درون ذهنش خیره مانده و به راز سرخی که در دستش داشته میاندیشیده.]
به هرحال همانطور که در بخشهای قبلی گفته شد قیمت یک فنجان چای در اغلب کافهها، در حال حاضر، گرانتر از قیمت پنج عدد نان سنگک خشخاشی شده است.
مصایب شعرخوانی در کافه
شعرخوانی در کافههای امروز که پاتوق هر قشریست، به نوعی شعرخوانی در شرایط سخت محسوب میشود. صداهای پسزمینه بسیاری در هنگام خواندن، برای شاعری که میخواهد قدری از ذوق و احساسی را که در هنگام سرودن شعر داشته انتقال دهد، ممکن است چالش برانگیز شود.
شاعر از طرفی باید مراقب باشد تا شعرش به گوش همه مخاطبان حاضر در جلسه برسد و از طرفی بوی پاستای میز کناری و پچپچههای بیف و سُس آلفردوی دو تا میز آنطرفتر را دفع کند. تازه اگر شانس بیاورد و چند نفر سر سه تا میز آنطرفتر تصمیم نگرفته باشند دقیقاً در همان روز، همان ساعت و همان لحظه تولد بیست و یک سالگی یکی از دوستانشان را جشن بگیرند! آن وقت باید آخر هر سطر یک «هیس» اضافه کند که اگر کلاسیک سرا باشد ممکن است به تغییر معنا و لحن کل شعر بینجامد! اگر شعر سپید و آزاد نباشد و وزن داشته باشد قطعاً وزن شعر تغییر کرده و ممکن است یک وزن جدید ساخته شود! [با این پیشفرض، شعرخوانی حافظ در چنین نشستهایی به این نتیجه میانجامید: ما زیاران چشم یاری داشتیم، هیس!/ خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم، هیس! فاعلاتن فاعلاتن فاعلن هیس!]یا ممکن است اوزان جدیدی به وجود آید که از دغدغههای وزنی زندهیاد بانو سیمین بهبهانی بزرگ جا مانده باشد و حافظ را نیز به فکر وادارد!
چکشکاری شعر جواناندر جلسات کافهای معمولاً به کجا میانجامد؟
چکشکاری شعر در جلسات دهه اخیر که تقریباً کاری به دانش ادبی ندارد و صرفاً حضار به تعریف کردن از سطرهای غیر منسجم هم میپردازند [و غلط نویسی را پیچیدهنویسی میدانند، رعایت نکردن مراعات نظیر را معنا گریزی و سوررئال را هم زدن نسکافه در پاستا با شیر و شکر اضافه] به ناکجا آباد میرسد و یک ادعای عبث و از پایه پوچ و دروغین است.
دارنده چکشی که مجسمهسازی از سنگ را نمیداند سنگ را خرد کرده و به خاک بدل میکند. در میانه دهه نود، اشعار چکشکاری شده جوانان در کافهها، چیزی هولناکتر و تلختر از استیک سرخ شده با قهوه اسپرسوست!
برگزاری جلسات شعر و داستان و ترانه مجزا از هم
طی دو دهه گذشته علاوه بر جلسات کافهای شعر، کافه داستان و کافه ترانه هم برگزار شده است. افرادی در کافه گرد نشستهاند و داستانهای کوتاه و داستانک و مینیمال را در حد بضاعت قلمشان خواندهاند و همچنین دوستان ترانهسرا که کمترین مجالس را در فرهنگسراها دارند، در کافه گرد آمدهاند و ترانههایی با طعمهای تلخ و شیرین و بوی سیگار و قهوه خواندهاند. افرادی چون عرفان سلیمی، مجید صالحی، حامد صوفیپور، مجید صفدری، محمد عربانی، صابر قدیمی، نعمت مرادی، مهدی موسوی، مهدیه و مهشاد عرب و نیما نورمحمدی و…در سلسله جلسات کافهای ترانه، ترانه و غزل مدرن خواندهاند که بسیار نزدیک به زبان ترانه است.
ختم کلام
هر ساله در بزرگداشت شاملو یادبودی درکافه بامداد برگزار میشود و شاعرانی چون علیرضا آدینه و رضا حیرانی در جلسههای کافه بامداد شعر خواندهاند.
در کافه کتاب دورهمی در خیابان شانزده آذر سالهاست به همت نشرهای مختلف جلسات شعرخوانی و رونمایی کتاب برگزار میشود. از نقد اشعار حافظ موسوی تا بررسی کتابهای ترجمه -توسط مترجمان- در این کافه برگزار شده است. از دی ماه نود و شش نیز در آن، برگزاری جلسات ادبی، روزهای جمعه به همت سید احمد حسینی و یک نشر برگزار میشود. [در واقع باید گفت که نخستین جلسه کافه کتاب در اوایل دهه نود اختصاص یافته به شعرخوانی و گفتوگو درباره شعر حافظ موسوی و شاعران خوبی چون فرزاد آبادی، شهریار بهروز، قارن سوادکوهی، میلاد کامیابیان، شکوه مقیمی، هرمز ناصر شریفی و مازیار نیستانی در این جلسه شرکت کردهاند.]
پس از جلسات کافهای شعر، مانند کافه سیزده، کافه فراموشی و…محفلهای خانگی شعر هستند که در خانه یکی از بزرگان دغدغهمند ادبیات برگزار میشود. برجستهترین این محفلها انجمن غزل است که به همت بانو غزل تاجبخش وارد سی و ششمین سال از عمر خود شده است. سی و شش سال است بانو تاجبخش منزلش را که در خیابان پاسداران تهران واقع است در اختیار برگزاری این محفل ادبی گذاشته است. انجمنی که در منزل ایشان به صورت ماهی یکبار برگزار میشود. احسان هاشمی در هماهنگیها و برگزاری جلسه بانو تاجبخش را همراهی میکند و این محفل هنری میزبان سید علی صالحی نیز هست.
مقالهای از سارا بهرامی/ منبع: ایران